جناح دوم خرداد،البته تلاش دارد این شکست را به دلایلی منتسب کند که گرچه برخی از آنها میتواند تا حدی قابل قبول باشد، اما اکثر استدلالها به توجیه شباهت دارد؛ توجیهی که برای فرار از پذیرش شکست، چندان دور از انتظار هم نیست.
تکمیل حلقه شکست
اصلاحطلبان انتخابات مجلس هشتم را در حالی واگذار کردند که از انتخابات دومین دوره شوراها به این سوی در همه رقابتها میدان را به رقیب واگذار کردهاند. سر سلسله این شکستها انتخابات دومین دوره شوراها بود که با وجود حاکمیت دولت خاتمی و نظارت نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم بر آن، کام جناح دوم خرداد را تلخ کرد. در آن مقطع گو اینکه برخی از اصلاحطلبان منصف و معتدل به انتقاد از خود روی آوردند اما اکثریت آرا حاضر به پذیرش واقعیت نشدند. پس از آن در انتخابات مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم، شوراهای سوم و سرانجام مجلس هشتم، حلقهای از شکستها برای اصلاح طلبان رقم خورد.
دلیل یا بهانه؟
اصلاح طلبان در هر انتخاباتی تلاش میکنند عوامل بیرونی را دلیل شکست خود معرفی کنند. شاهبیت اعتراض این جناح، به رد صلاحیت نامزدها بازمیگردد. آنها، اما حاضر نیستند به این پرسش پاسخ دهند که چرا در انتخابات شوراهای دوم و سوم که نامزدهایشان با قوت و قدرت در صحنه حاضر بودند یا در انتخابات ریاست جمهوری نهم که رادیکالترین کاندیدایشان را به میدان فرستادند، بازهم شکست خوردند.
در انتخابات مجلس هشتم نیز با وجود رد صلاحیت پارهای از نامزدهای اصلاحطلب چهرههای شاخصی چون مجیدانصاری،اسحاق جهانگیری، رسول منتجبنیا و... که هر یک با پیشینههای طولانی سیاسی و اجرایی در انتخابات حضور یافتند و اگر طرفداران جناح دوم خرداد میخواستند قدرت خود را به رخ بکشند، میتوانستند با رأی قاطع به آنها این نکته را ثابت کنند که اگر نامزدهای دیگری نیز در صحنه حاضر بودند به مجلس راه پیدا میکردند.
یکی دو روز پس از اعلام نتایج انتخابات مجلس ششم (فروردین 79) سعید حجاریان که هنوز هم تئوریسین اصلاحات نامیده میشود در اظهارنظری شعفانگیز خواستار آن شد که مجلس پنجم به زبالهدان تاریخ فرستاده شود.
این سخنان او در مطبوعات عصبانی و افراطی جناح دوم خرداد با تیترهای برجسته منعکس شد و با پایکوبیهای فراوانی روبهرو گردید. تئوریسینی که پیروزی مقطعی آن دوره مجلس موجب شده بود نتواند آینده را پیشبینی کند، بعدها ایدههای دیگری را مطرح کرد که در جلسات خصوصی اصلاح طلبان معتدل، خطرناک و زیانبار نامیده میشد؛ اما این سخنان در گوشی و خصوصی، در شلوغی بازار دوم خرداد به گوش کسانی که باید برسد نرسیده.
سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور وقت نیز همراه آن افراط و تندروی حرکت کرد و در سخنرانیهایی که حاضران، برایش هورا میکشیدند و کف میزدند عملا آتش جنگی را برافروختهتر میکرد که چند صباح بعد دامن عبای شکلاتی خودش را نیز گرفت.
سراشیبی تندروی
جریان دوم خرداد، خیلی زود مهار ارادهاش را به دست تندروهایی سپرد که برخی از آنها یا سابقه فعالیت سیاسی ناچیزی داشتند و یا اگر از پیشینهای نیز برخوردار بودند، در پیرانه سر، عشق جوانی به سرشان افتاده بود. بهزاد نبوی که سرکردگی حزب 6-5 نفره سازمان مجاهدین انقلاب را داشت.
خود را همپای محمدرضا خاتمی کرد که تمام سابقه مدیریتش، 6ماه معاونت وزارت بهداشت در دولت اول خاتمی بود که در آن مقطع دکتر محمد فرهادی وزیر وقت بهداشت، عذرش را خواسته بود. محمدرضا خاتمی به دلیل انتساب به برادرش، توانسته بود دبیر کلی حزب مشارکت را از آن خود کند؛ حزبی که هرگز معلوم نشد چه تعداد عضو دارد.
حزب مشارکت چه سرانش بپذیرند یا نه، یک حزب تمام عیار دولتی بود، به گونهای که در دوران ریاست جمهوری خاتمی پا گرفت و با پایان یافتن دولت اصلاحات، راه سقوط و اضمحلال را در پیش گرفت. در توضیح دلایل این اضمحلال سخن زیاد گفته شده و فرافکنیهای بسیاری صورت گرفته، اما از تندروها جز این انتظار نمیرفت و نمیرود که دلایل واقعیاش را در ساختار درونی خود جستوجو کنند.
باوجود گذشت 4-3سال از آن دوران، هنوز هم افراطیهای حزب مشارکت، سعی میکنند خود را قهرمانهای تحصن مجلس ششم معرفی کنند؛ قهرمانهایی که جز یک جمع چند ده نفره هیچکس برایشان هورا نکشید. مجلس ششمیهای متحصن که منتظر بودند مجسمهشان را از فلزهای گران قیمت بسازند و به حافظه تاریخ سنجاق کنند بسیار زودتر از آنچه در تصور میآید به همانجا فرستاده شدند که حجاریان میخواست مجلس پنجمیها را بفرستد.
آغاز خردگرایی
جریان دوم خرداد دستکم آن بخش از این جریان که ریشهدارتر مینماید در 4-3سال اخیر کمی به واقعیتها روی آورد. درک این نکته که توسعه سیاسی و جامعه مدنی نیاز واقعی مردم نیست، بالاخره برای آنها میسر شد و همین آغاز رویکرد بخشی از اصلاحطلبان به دنیایی تازه از واقعیتها را رقم زد.
انتخابات مجلس هشتم
اصلاح طلبان تندرو باید خود را مدیون و ممنون کسانی بدانند که صلاحیتشان را برای انتخابات تایید نکردند چه اگر جز این بود حتی فرصت رجزخوانیهای روزهای اخیر را نیز از دست میداند و نطقشان کاملا کور میشد.
اصلاح طلبانی که وارد عرصه انتخابات مجلس هشتم شدند، راه درستی را پیدا کردند اما هنوز مردم به واژه اصلاحات، حساسیت منفی دارند؛ به این معنا که برچسب اصلاح طلبی دیگر کسی را از خانه به شعبه اخذ رأی نمیکشاند. زمان زیادی لازم است تا اصلاحطلبان دوباره بتوانند خودشان را در باور مردم بنشانند و در قلب مردم جا خوش کنند.
آنچه از نتیجه انتخابات اخیر برمیآید شکست قابل توجه جناح دوم خرداد است، حتی در شهرهای کوچک که برخی از آنها رأی آوردند، به مدد مسائل قومی و منطقهای است، نه ژست اصلاح طلبی.
فرصت برای هر دو جناح
اصلاح طلبان، هم اکنون از فرصت خوبی برخوردارند تا بتوانند خودشان را دوباره به پلههای حاکمیت برسانند. این فرصت، آنگاه پدیدارتر میشود که اصولگرایان نیز گرایشهای تندروانه در میان جناح خود را چندان تحویل نمیگیرند. جناح اقلیت مجلس هشتم اگر به یک تعامل سازنده با جناح اکثریت برسد میتواند وزن کمی خود را به وزن کیفی تبدیل کند.
فراکسیون اصولگرایان نیز از آنجا که در درون خود دارای تشکلهای فرعی است، میتواند از آرای اصلاح طلبان در پارهای از مقاطع بهره جوید و به این ترتیب جناح اصلاح طلب حاضر در پارلمان به عنوان فراکسیونی که بالقوه میتواند خود را به اکثریت برساند به سوی رقابتی سازنده سوق داده شود.